کد مطلب:150322 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:159

معاویه و توهم بقاء
پس از این مقدمه، عرض من این است كه:

چنگیز و معاویه هر دو خون ریز هستند ولی چنگیز شمشیرش را از رو بسته و از غلاف درآورده است، همه هم این را می بینند و می دانند، بنابراین نه مردم مشكل دارند كه چنگیز را خون ریز ببینند و نه چنگیز امید دارد كه خیلی باقی بماند، چون كه می داند یك چنگیزی چنگیزتر از خودش پیدا می شود و او را می كشد، بنابراین دائم شمشیرش را بران و آماده نگه می دارد تا شاید كسی بر او نشورد. معاویه هم خون ریز است ولی شمشیرش را زیر الفاظ خاصی پنهان كرده است. معاویه در غلاف الفاظ مقدس شمشیری برنده تر از شمشیر چنگیز را پنهان كرده است. بنابران می بینید كه یاران امیرالمؤمنین (ع) همچون میثم تمار، رشید حجری و حجر بن عدی را می كشد ولی فرهنگ عمومی جامعه - به غیر از شیعه - نه تنها مخالفت نمی كند بلكه میگوید چون اینان با امیرالمؤمنین یعنی معاویه مخالفت كرده اند كافر هستند و باید كشته شوند. یعنی شمشیر معاویه بدتر و خون ریزتر است ولی خطری كه برای چنگیز وجود دارد برای معاویه وجود ندارد. یعنی اگر چنگیزی به معاویه حمله كند معاویه او را از پای درمی آورد، چرا كه معاویه هم حیله گر است هم شمشیرزن و دشمن را از پای درمی آورد، اگر كسی بخواهد معاویه را نقد كند كه تو دروغ می گویی و ستم كار هستی؛ معاویه واژه های قرآن و جملات پیامبر صلی الله علیه و اله را به كار می برد، معاویه می خواست با كارهایی كه می كند تا ابد بماند ولی چنگیز می دانست تا ابد نمی ماند چون شمشیر بران تری را بالاخره پیش بینی می كرد ولی معاویه آمد حس چنگیزی خود را پشت واژه های مقدس دینی پنهان كرد. می دانید كه واژه مقدس دینی همیشه می مانند، یعنی از زمان حضرت آدم تا كنون «راست گفتن» چون حق است می ماند، «عبادت خدا» چون حق است می ماند و معاویه نیز از این راه وارد شد تا بماند، خودش را ورای واژه های مقدس پنهان كرد. حالا ببینید اوضاع چقدر سخت


است و مردم بیچاره چه جایی گیر افتاده اند از یك طرف می بینند حرفهایی كه معاویه می زند حرف های قرآن و پیامبر صلی الله علیه و اله است و از طرفی دیگر به آن صفایی كه از طریق شنیدن كلام پیامبر صلی الله علیه و اله می رسیدند نمی رسند. بنابراین در چنین شرایطی جامعه اسلامی دچار دو مشكل می شود، یكی این كه نمی تواند بگوید حرف های معاویه كه همان حرف قرآن و پیامبر صلی الله علیه و اله است دروغ است و دیگر این كه نمی تواند شور بندگی داشته باشد و در نتیجه یك بی دینی پنهان در جهان اسلام به وجود می آید.

یك آدم عادی می بیند كه گمشده اش همین حرف های خوب و دینی است ولی انگار در این فضایی كه معاویه ایجاد كرده است مطلوبش را نمی یابد و فطرتش به شعف نمی آید. این مسائل باید كاملا روشن شود و تا فاجعه آن به مغز استخوان انسان نرسد حركت و نهضت اباعبدالله علیه السلام را درنمی یابد. گاهی می بینید كفر همه جامعه را فراگرفته و در عین حال همه جا دم از ایمان می زنند! چگونه این را بفهمیم؟ خدایا، همه ی افراد از ایمان دم می زنند و همه ی واژه ها ایمانی است ولی همه ی میل ها به سمت كفر است! جامعه در این شرایط چه كار می كند؟ چه چیز می فهمد؟ یك مرتبه شما می بینید كه یك جامعه دارد در كفر می سوزد ولی متوجه نیست كه كافر است. شما مطمئن باشید كه معاویه و یزید از اول حرف كفرآلود نزدند بلكه حرف از ایمان زدند و قرآن می خواندند! معاویه در یك برهه از زمان كاتب وحی است مقداری از قرآن را هم حفظ است یزید هم آیاتی از قرآن را حفظ است، حال چه شد كه یزید رسوا شد؟ قضیه چیز دیگری است، اگر حسین علیه السلام در صحنه نیامده بود، یزید همان معاویه بود و معاویه همان چهره ای بود كه در لفافه واژه های مقدس خوی چنگیزیش پنهان شده بود. یزید هم در ابتدا همین گونه بود، ولی نهضت اباعبدالله علیه السلام چهره اش را رسوا ساخت. این شعر مشهور یزید را كه در تاریخ ثبت گشت به یاد آورید وقتی سر مقدس اباعبدالله علیه السلام را در تشت نزد او آوردند گفت:



لعبت هاشم بالملك

فلا خبر جاء و لا وحی نزل



یعنی بنی هاشم (پیامبر صلی الله علیه و آله و خانواه اش) با ملك بازی می كردند - اینها دنبال حكومت بودند - وحی و خبری از طرف خدا در كار نبود. اما یزید این حرف را


ابتدای كار نگفت، آخر كار كه ظاهرا پیروز شد و فكر كرد ریشه ی اسلام را زده است این چنین گفت. معاویه در ابتدای امر می گفت كه حسین علیه السلام می خواهد اسلام را از بین ببرد. جمله عمر بن سعد هم به هنگام حمله با امام حسین علیه السلام این است كه «ای لشگر خدا حمله كنید»، خوب روی اینها فكر و تعمق كنید، فهم عمق شهادت حضرت اباعبدالله علیه السلام هنگامی است كه ما شرایط را خوب بفهمیم و آنگاه است كه تا قیامت بركت حسین علیه السلام و نهضت اباعبدالله علیه السلام روشن می شود حال با این مقدمات به این عبارت توجه كنید:

نظامی كه زندگی و عمر مردم را می مكد و مردم را با تحلیل های اموی از خود به بیگانگی می كشاند و بازی می دهد حتما ژستی فرهنگی خواهد گرفت و مسلم نمی تواند به سقوط خود نظر افكند و ژست های فرهنگی و تحلیل های واهی اش حجاب توجه به سقوطش می شود و ادامه این عمر مكیدن های، در جایی كه گزینش ها دینی است با واژه های دینی و تحلیل های به ظاهر ایمانی صورت می گیرد و لذا شناخت پوچی این تحلیل ها و ژست های فرهنگی بسیار مشكل است، مگر كسانی كه به فلسفه بودن خود - یعنی بندگی خدا - بتوانند عمیقا بیندیشند و اندیشه جامعه را به مسلئه اصلی شان كه همان بندگی خدا است معطوف دارند و نهضت كربلا توان ارائه چنین اندیشه ای را در واویلای خشكی تفكر دارد و در نتیجه می تواند عامل سقوط چنین حیله های فرهنگی بشود.

اموی ها در چهره معاویه ظاهر شدند نه در چهره چنگیز، اگر یزید را چنگیز ببینیم، فریب خورده ایم، بلكه این حسین بود كه از چهره ی چنگیزی یزید پرده برداشت. من و شما الان به نور حسینی می بینیم كه اموی ها از چنگیز، چنگیزتر هستند، اگر فردا كسی خود است به شكل اموی ها به صحنه جامعه و حكومت بیاید، فكر می كنیم باید روش او چنگیز باشد، خیر، این طور نیست به شكل معاویه می آید و در باطن خود چنگیز بودن خود را پنهان می كند، و اینجاست كه اگر حسین را نشناختی، نمی دانی چگونه با این معاویه درگیر شوی. همیشه چنگیزان عاقل، معاویه اند و در


طول تاریخ چنگیزیان عاقل وجود داشته اند. چنگیزیان بدبخت، همچون چنگیزخان مغول، اینها جاهل ترین آدمهای روی زمین هستند. «برشت» یكی از نویسندگان آلمانی می گوید اگر كوسه ماهی ها آدم بودند، نمی آمدند هر چه ماهی ریز در دریاست بخورند و منبع غذایی دریا را از بین ببرند، بلكه به ماهی های ریز غذا می دادند، تا بزرگ شوند و بعد با خوردن یكی از آنها سیر می شدند و همیشه هم غذا داشتند. و در چهره ی كوسه ماهی های حیله گر، خونخواری را دیدن كار مشكلی است.